جعفر صابری /ژآور

 

بحثی در خصوص روانشناشس حسادت:

 

ژاور

 نگاهش کردم و آهی حسرت بار کشیدم و گفتم خیلی متاسف هستم و او رفت!

برای لحظه ای به سادگی خودم خندیدم که من کجای داستان هستم و بعضی ها کجا! شاید خیلی از شما نیز چون من در چنین شرایطی قرار گرفته اید که با تمام وجود آرزو میکردید ای کاش می توانستید برای شخصی کاری انجام دهید ولی چند لحظه بعد آن شخص با گفتار و یا رفتارش شمارا حیرت زده می کند که نمی دانید در مقابل این همه حسادت و کبر وکینه چه رفتار انسانی باید از خود بروز بدهید.              

دوستم بود سالها پیش شاید بیش از چهل سال قبل من در درسهایی چون ریاضی و زبان شاگرد بسیار تنبلی بودم ولی او بسیار موفق بود من بیشتر وقتها به بازیگوشی مشغول بودم ولی او درس هایش را سر وقت میخواند تااینکه سالها گذشت و من در مقطعی از زندگی دیدم چاره ای جز درس خواندن ندارم ولی بهتر دیدم آنچه را بخوانم که دوستش دارم و بالاخره خواندم و خواندم تا به لطف خدا و تلاش های شبانه روزی خودم توانستم وارد دانشگاه بشوم و ادامه تحصیل بدهم . یادم هست گاهی وقتها ساعت ها می خواندم و هیچ چیزی متوجه نمی شدم و باز میخواندم و حتی حفظ میکردم و . بگذریم سالها گذشته بود و من مدیر مجتمع بزرگ آموزشی شده بودم و برای کمک به خیلی از دوستانم که عقب ماندگی تحصیلی داشتند کلاسهای فوق برنامه می گذاشتم  او را نیز بارها دعوت کردم ولی نیامد وبعد ازآن روز به او گفتم چند سالی گذشته و تو هنوز نتوانستی دیپلم بگیری کاش می آمدی و کمک میکردیم تا این مشکل شما حل میشد !و او با بقض در گلو و اشک در چشم گفت     نمی توانستم ! وقتی من خیلی اصرار کردم چرا              نمی توانستی گفت:

حسادت!نمی توانستم تحمل کنم تنبل ترین شاگرد کلاس و یا مدرسه حالا مدیر یک مجتمع آموزشی شده و من باید بروم پیش او درسم را تمام کنم حتی اگر بهترین دوست نوجوانی و جوانیم بوده باشد!

او رفت و من به یاد شخصیت ژاور این بازرس بشدت کینه ای و عقده ای داستان بینوایان اثر ویکتور هوگو افتادم که چقدر خوب ساخته شده بود و در پایان داستان چاره ای جز خود کشی نداشت!

بعضی از ما چنان تربیت شده ایم که حتی حاضر نیستیم از وسیله و یا شیئی که هرگز از آن استفاده      نمی کنیم برای کمک به دیگران بگذریم!

چندی پیش به ناچار به اداره ای رفتم ، علی رغم اینکه برخورد خوبی با من و خیلی های دیگر نشده بود احساس کردم هوای سالن بسیار آلوده و خفه کننده است رفتم نزد مسئول آن قسمت و از او خواستم به خاطر سلامتی خودشان هم که شده پنجره ها را باز کنند و دستگاه تهویه تهیه نمایند او با لبخند سردی گفت مسئول مافوق باید بخواهد، رفتم پیش معاون اداره برخورد بسیار زشتی کرد و من رفتم پیش مشاور اداره و سرانجام این رئیس اداره بود که با تمأنینه و آرامش به صحبت من گوش کرد و دانست هدف من خدمت به سلامتی همکاران او است و نه چیز دیگری. در پایان این بانوی رئیس از من تشکر کرد و قرار شد که برای افراد و اتاقها دستگاه تهویه تهیه نماید .من وظیفه انسانی خود را انجام داده بودم و از آن اداره خارج شدم .

من حس خوبی داشتم حس یک انسان که برای حقوق دیگر انسانها چند قدمی برداشته بود؛ گرچه          می توانستم بی تفاوت باشم !حسادت عامل بیماری و درد است ، حسادت حاصل عقده های درونی است که وقتی در خودمان نابودش نکنیم او مارا نابود میسازد و حتی فرزندان مان را نیز چون ما بیمار مینماید.

ژاور شخصیتی سمبلیک  اما واقعی از  آدمهایی هستند که کم و بیش در اطرافمان وجود دارند.

پیشنهاد میکنم درمان خودمان را از همین ساعت شروع نمائیم متآسفانه همه ی ما کم یا زیاد دچار این بیماری هستیم و بد نیست بدانیم که این بیماری یکی از علل زود قضاوت کردن نیز می شود و دیگران را آن طور که خودمان می خواهیم قضاوت میکنیم .

دوست عزیز و گرامی باور بفرمائید هدف، سلامت شخص خودت است و نه دیگران پس شروع کن ابتدا کینه هارا کنار بگذار و بعد روی خودت بیشتر کار کن اگر احساس کردی کمی دشوار است با یک روانشناس نیز م کن گاهی این حس چنان در کودکی ما فرو رفته که آزادی از آن دشوار میشود.

ژاور یک بازرس پلیس است که در طول داستان، برای دستگیری ژان والژان تلاش می‌کند. در انتها خود را به رودخانهٔ سن پرت کرده، خودکشی می‌کند.درواقع او از شیطان درونش این گونه  خلاص میشود و به رهایی میرسد.

 بد نیست این چند روایت  را نیز مطالعه بفرمائید .

یا حق

جعفر صابری

برای  دیدن  مطلب و مقاله در سایت آقای

دکتر جعفر صابری است:www.jafarsaberi.com

 

 

اداره ,حسادت ,خیلی ,توانستم ,دیگران ,خودمان ,جعفر صابری ,تهویه تهیه ,دستگاه تهویه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود سرا پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان کلینیک زیبایی مو دیوانه ای زیر نور ماه حقوق ایران راهنما سفر HOJR APK باسکول | باسکول دیجیتال